غزل 1

غـزلی تـازه نـوشتم که بِخوانی،شاید بـه امـیـدی که دلـت را بِتِکانی،شاید  چـادرت را بـزنـی و بـدوی تا چشمه بـوی خود را به مشامم بِرِسانی،شاید بِنِشینی لب چـشـمـه به کمینم باشی ماشه ای سمت دل مـن بچِکانی،شاید کاش من گوشهٔ آغوش تو مهمان باشم طـعـم خود را به تن من بچِشانی،شاید دوست دارم که دلم سنگ صبورت باشد غـصه ات را به دل مـن بکِشانی،شاید ریـخـتـم تـوی دلـم دانـه ی دلتنگی تا کفـتـری سـمـت دل مـ غزل 1...ادامه مطلب

شاعر که باشی دستهایت لکنتی دارد

خودکار بیکت حکم یک همصحبتی دارد

شاعر که باشی چکنویست خوب میداند

هر بیت شعرت با شکستن نسبتی دارد

حامد محمدی

غزل 1...

وکمی عشق بعلاوه ی تو کم دارم

و به اندازه ی تنها شدنت غم دارم

مثل ارگم که به تسخیر دلت افتاده

گسلم،حادثه ام،زلزله ی بم دارم

چه به روز من و مرداد دلم آوردی..؟

که زمستانی ام و بارش نم نم دارم..؟

چه بلایی سر هوای دلم آوردی..؟

که به اندازه ی حوا میل آدم دارم 

من شاعر به کدامین غزلم دلشادم..؟

من دلخون که چنین غصه و ماتم دارم

تو که رفتی همه ی قافیه ها فهمیدند

من بیچاره تو را در غزلم کم دارم 

#حامد_محمدی

غزل 1...